روابط عمومى کشوری در همین نزدیکی!
اينکه شما در خانه چه برنامه اى ميبينيد به ما مربوط است!
اينکه در خيابان چه ميپوشيد، به ما مربوط است!
آنچه مينوشيد و آنچه ميگوييد، به ما مربوط است!
با چه کسى بيرون ميرويد، به ما مربوط است!
چه دينى داريد و چگونه آرايش ميکنيد، به ما مربوط است!
اما امنيت، وضع معيشت، قدرت خريد، کيفيت تحصيل، آينده فرزندانتان، تفريح جوانانتان، امنيت راهها، مشکل مسکن و بقيه موارد به ما مربوط نيست و مشکل خودتان است!
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها: روابط , عمومی , کشور , در , همین , نزدیگی , گفت , آینده , فرزندتان , , آرایش , با , خیابان , ,
مردان هم قلب دارن
مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند!
شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند!
هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم،صدایم را کلفت تر میکنم
... تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی !
مرد که باشی ... دوست داری ... از نگاه یک زن مرد باشی ..!
نه بخاطر زورِ بازوها
موضوعات مرتبط: نوشته ، ،
برچسبها: مردان , هم , قلب , دارند , دارن , کلفت , میکنم , زن , نگاه , سینه , سینه ها ,
مرد بودن به تعداد زنایی که زیرت خوابیدن نیست! . مرد بودن زن رو به چشم عروسک رختخواب دیدن نیست! . مرد بودن یعنی رفتن زیر بار یه کوه تعهد.. . مرد بودن یعنی یه دنیا غیرت و تعصب... کلمه مرد حرمت داره ، با مرد گفتن به هر نامرد این کلمه رو به نجاست نکشین.
موضوعات مرتبط: نوشته ، ،
برچسبها: مرد , بودن , زنان , تعداد , زیر , خوابیدن , زیرت , رختخواب , کلمه , مرد بودن , ,
خــوب ِ مــن ،
همین جا درون شعرهایم بمان
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم
.
.
.
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
.
بقیه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،
برچسبها: اس , ام , اس , غمگین , ۹۱ , پیامک , های , دلشکسته , جدید , و , زیبا , اس ام اس عاشقانه , اس ام اس ,
پسری جوان که یکی از مریدان شیفته شیوانا بود، چندین سال نزد استاد معرفت درس معرفت و عشق می آموخت. شیوانا نام او را “ابر نیمه تمام” گذاشته بود و به احترام استاد بقیه شاگردان نیز او را به همین اسم صدا می کردند.روزی پسر نزد شیوانا آمد و گفت که دلباخته دختر آشپز مدرسه شده است و نمی داند چگونه عشقش را ابراز کند!؟پسر گفت : هر جا می روم به یاد او هستم. وقتی می بینمش نفسم می گیرد و ضربان قلبم تند می شود.
بقیه داستان در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها: داستان , عاشقانه , داستان تمام آسمان , آسمون , عشق , ,