دوباره

سلام کسی که شد

ستاره نرو نذار تنهام دوباره

میخواستم واست یه سبد گل بیارم ولیکن

مخواستم واست یه سبد گل بیارم ولیکن تو رفتیو منو گذاشتی تو حسرت چشمای نازت باز دوباره ،

بدون من خوش میگذره؟بدون من خوش میگذره؟ اونجا تو ؛ قرار آشتایی ،

خیلی دیره واسه برگشتنت باز دوباره ،

همین روزاس که کلاغه خبر بیاره که تورو با یکی دیگه دیده ،

نمیدونی چه حالیه اون موقع ، کاشکی بازم بیای به زودی ،

 خداحافظ باز دوباره

by mohamad medhi(me)


موضوعات مرتبط: دکلمه ، شعر ، ،
برچسب‌ها: دکلمه , محمد , مهدی , شعر , نوشته , محمد مهدی دکلمه , دوباره , دکلمه دوباره از محمد مهدی , دوباره از محمد , تکست , جدید , دکلمه شعر ,

تاريخ : شنبه 23 دی 1391 | 1:33 | نویسنده : محمد |

آزار

گر ساز فلک کند آواز***چرا پس ساز من کند آواز

تا دمی به صبح رسید***صدای تو چرا دمی نمیزند آواز

گر کار فلک این است***بگذار لااقل در خلوت خویش کنم زار زار

بی درنگ گویی که مرا با غم چه سازگار***یا گویی که ما را با تنهایی چه سازگار

تا سحر بنشستو بگفتیم***حالا که شد از همه پینهان دگر نده آزار

فرضا روزی هم خواهد رسید شدیم جدا***اما غم تو مرا میدهد آزاز

تو را از درون دل من چه خبر***دیگران را هم با درد من چه آزار

بسی درنگ کردیمو کار ما این شد***گر تورا درنگ کنی کار تو چه خواهد مرا داد آزار

گفتند نیتت رو برای فال قهوه کرده اند***گفتن او را با غم من چه آزار

همی مانده این قصه هم تمام شود***خود را با غم خود میازار


موضوعات مرتبط: شعر ، شعر ، ،
برچسب‌ها: شعر , آزار , عاشقانه , تهایی , دام , محمد , گفته , گفتند , نوشته , غزل , شعر غزل , محمد غزل , نده آزار , تو را , چه , از محمد , شعر آزار , جدید , مهدی ,

تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1391 | 16:41 | نویسنده : محمد |


شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ،

طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند

بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند.

همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای

عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه

جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید.

همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:” عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه

های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا

بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره

ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان

عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!” 


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: شیوانا , نوشته , عاشقانه , عشقولانه , دل , عاشقي , عاشقانه ها , دوست , گريه , اشک , دلتنگي , زيبا , عکس , دکلمه , متن , متن عاشقانه , عکس , داستان عشق , معنای واقعی عشق ,

تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 17:45 | نویسنده : محمد |

این یه دکلمه هست که خودم نوشتم به نام دوس دارم دوس دارم نظراتونو بشنوم پس منتظرم

دوس دارم که یه بار دیگه ترو با چشمام ببینم

 

 دوس دارم ترو دوباره تو این هوای بارونی ببینم

 

 دوس دارم حتی اگه شده برای آخرین بار بقلت کنم

 بگم که هنوز دوسـت دارم

 

 دیگه برام مهم نیس

 

 دیگه برام مهم نیس باشی یا نه

 

 فقط میخوام بدونی که بدون تو برام خیلی سخته

 

 دیگه روزی هم رسیده که ما باید از همه جدا بشیم

 

 فقط میخوام بدونی که تو تو قلبم یه جا برای موندن داشتی

 

 و هنوزم داری....

 

 

 حالا که این دکلمه هم تمومه

 

 میخوام که بدونی دوســت دارم


موضوعات مرتبط: دکلمه ، ،
برچسب‌ها: جملات , جمله , نوشته , عاشقانه , عشقولانه , دل , عشق , دکلمه محمد , عاشقي , عاشقانه ها , دوست , گريه , اشک , دلتنگي , زيبا , عکس , دکلمه , دانلود دکلمه , متن , متن عاشقانه , عکس , عکس عشقي , عکس عشقولانه , داستان عشق , عشق , درد , درد عشق , محمد , دوس دارم , دکلمه دوس دارم از محمد ,

تاريخ : یک شنبه 25 دی 1390 | 1:35 | نویسنده : محمد |

سیب های روی درخت هستند.
بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند.
پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند
چون می ترسند
سقوط کنند......
و زخمی بشوند

بنابراین.
به سیب های پوسیده روی زمین
که خوب نیستند
اما به دست آوردنشان آسان است
اکتفا می کنند
سیب های بالای درخت فکر می کنند
مشکل ازآنهاست
درحالی که آنها فوق العاده اند.
آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند
که آن قدر شجاع باشد
که بتواند از درخت بالا بیاد




 


موضوعات مرتبط: نوشته ، ،
برچسب‌ها: دختر , زیبا , مانند , سیب , های , روی , درخت , هستند , پسرها , دخترها , زخمی , شجاع , جمله , نوشته , عاشقانه , عشقولانه , دل , عاشقانه ها ,

تاريخ : جمعه 23 دی 1390 | 15:42 | نویسنده : محمد |

نمیدانم از چه بگویم از دل بی رحمانه تو میگوییم که سیاه و سنگ است میگویم از رابطه که چگونه مرا رها

کردی میگویم واقعا اینقدر میتوانی سنگ دل باشی که چنین مرا در گودالی که با هم در آن بودیم خودت را

نجات دهی و مرا تنها بگذاری و بروی میگویم چگونه رفتی؟میگویم چرا رفتی؟میگویم دلیل این همه از عزیزم

گفتنت چه بود؟بنشین با خودت فکر کن.میتوانستی با من صادق باشی تا رهایت کنم و بروی ؟

by me


موضوعات مرتبط: نوشته ، ،
برچسب‌ها: جملات , جمله , نوشته , عاشقانه , عشقولانه , دل , عشق , عشق عشق عشق , عاشقي , عاشقانه ها , دوست , گريه , اشک , دلتنگي , زيبا , عکس , دکلمه , دانلود دکلمه , متن , متن عاشقانه , عکس , عکس عشقي , عکس عشقولانه , داستان عشق , عشق , درد , درد عشق ,

تاريخ : پنج شنبه 22 دی 1390 | 22:28 | نویسنده : محمد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.