در یک چهارراه، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
و منتظر ماند
و نرفت
مردانی، که به سطح تحصیلاتشان کاری نداریم
از کنار دختر، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم
وارد می شدند
و چراغ قرمز بود
و ترافیک بود
و کسی نمی ایستاد
یک انگشت توهین آمیز
چند آرنج خشن
چند صد کلمهی تحقیر کننده
با پیکر دختر برخورد کرد
از میهنی، که اسمش را نمی بریم
از مردمی، که نامهایشان را فراموش می کنیم
از دینی، که نقشش را در این حادثه انکار می کنیم
دخترک بیزار بود
نظرات شما عزیزان:
من سجاد مدیر سایتwww.downloadha.spidblog.comهستم
میخواستم که اگه بشه با هم تبادل لینک کنیم
رتبه الکسا من482146 است
اگه خواستی بهم ایمیل یا در سایتم اعلام کن
با تشکر مدیر سایت
sajjad_2480155285@yahoo.com
www.downloadha.spidblog.com
پاسخ:چشم
موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسبها: دخترک , بیذار , بود , جملات , عاشقانه , جملات عاشقانه , نوشته , دل , دکلمه , داستان , عشقولانه , عشق , داستان عشق ,