کاش این همه پنهان کاری نمیشد
تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1392 | 22:20 | نویسنده : محمد |
تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1392 | 10:56 | نویسنده : محمد |
تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1392 | 10:51 | نویسنده : محمد |
تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1388 | 1:7 | نویسنده : محمد |
تاريخ : سه شنبه 6 اسفند 1392 | 1:15 | نویسنده : محمد |


شیوانا با دوتن از شاگردانش همراه کاروانی به شهری دور می رفتند. با توجه به مسافت طولانی راه و دوری مقصد ،

طبیعی بود که بسیاری از مردان کاروان بدون همسرانشان و تنها سفر می کردند و وقتی به استراحتگاهی می رسیدند

بعضی از مردان پی خوشگذرانی می رفتند.

همسفران نزدیک شیوانا و شاگردانش دو مرد تاجر بودند که هر دو اهل دهکده شیوانا بودند. یکی از مردان همیشه برای

عیش و خوشگذرانی از بقیه جدا می شد. اما آن دیگری همراه شیوانا و شاگردانش و بسیاری دیگر از کاروانیان از گروه

جدا نمی شد. یک روز در حین پیاده روی یکی , از شاگردان شیوانا از او سوالی در مورد معنای واقعی عشق پرسید.

همسفر خوشگذران این سوال را شنید و خود را علاقه مند نشان داد و گفت:” عشق یعنی برخورد من با زندگی! تجربه

های شیرین زندگی را برخودم حرام نمی کنم. همسرم که در دهکده از کارهای من خبر ندارد. تازه اگر هم توسط شما یا

بقیه خبردار شد با خرید هدیه ای او را راضی به چشم پوشی می کنم. به هر صورت وقتی که به دهکده برگردم او چاره

ای جز بخشیدن من ندارد. بنابراین من از هیچ تجربه لذت بخشی خودم را محروم نکردم و هم با خرید هدایای فراوان

عشق همسرم را حفظ کردم. این می شود معنای واقعی عشق!” 


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: شیوانا , نوشته , عاشقانه , عشقولانه , دل , عاشقي , عاشقانه ها , دوست , گريه , اشک , دلتنگي , زيبا , عکس , دکلمه , متن , متن عاشقانه , عکس , داستان عشق , معنای واقعی عشق ,

تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1390 | 17:45 | نویسنده : محمد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.