آزار(شعر)

آزار

گر ساز فلک کند آواز***چرا پس ساز من کند آواز

تا دمی به صبح رسید***صدای تو چرا دمی نمیزند آواز

گر کار فلک این است***بگذار لااقل در خلوت خویش کنم زار زار

بی درنگ گویی که مرا با غم چه سازگار***یا گویی که ما را با تنهایی چه سازگار

تا سحر بنشستو بگفتیم***حالا که شد از همه پینهان دگر نده آزار

فرضا روزی هم خواهد رسید شدیم جدا***اما غم تو مرا میدهد آزاز

تو را از درون دل من چه خبر***دیگران را هم با درد من چه آزار

بسی درنگ کردیمو کار ما این شد***گر تورا درنگ کنی کار تو چه خواهد مرا داد آزار

گفتند نیتت رو برای فال قهوه کرده اند***گفتن او را با غم من چه آزار

همی مانده این قصه هم تمام شود***خود را با غم خود میازار


موضوعات مرتبط: شعر ، شعر ، ،
برچسب‌ها: شعر , آزار , عاشقانه , تهایی , دام , محمد , گفته , گفتند , نوشته , غزل , شعر غزل , محمد غزل , نده آزار , تو را , چه , از محمد , شعر آزار , جدید , مهدی ,

تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1391 | 16:41 | نویسنده : محمد |

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من

اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن

به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم

مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم

لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو

تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو

من که در گريزم از من

به تو عادت کرده بودم

از سکوت و گريه شب

به تو حجرت کرده بودم

با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم

خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم

خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي


موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها: عادت , عشق , شعر , شعر عاشقانه , زیبا , ای , عشق من , سکوت , زندگی , عاشقانه , شبنم , عاشقی , خالی , مرگ ,

تاريخ : شنبه 17 دی 1390 | 1:47 | نویسنده : محمد |

دل است این...


آهن قراضه نيست...دلست اين عزيز جان
اي داد.....روزگار......اي داد......اي امان....!!


امشب چرا همه جا سوت و کور شد؟
پس کو ستاره هاي تک و توکت، آسمان؟


بانو...


اگر که از سر تفريح بوده ايم،
سرگرم بازي است عجب فکر و ذکرتان


آري که ما کجا و کسي چون شما کجا
سوسوي چشمهاي من و ... روي ماهِ تان!!؟؟


تا کي به بي تفاوتي اينگونه: خب... برو...
تا کي به زير لب افسوس: م م م م... بمان...


آن شعرها که -آه- سرودم براي تو
از نقل قول خود برو با ديگري بخوان


حالا که رفتني شده اي طبق گفته ات
باشد، قبول...لااقل اين نکته را بدان:


آهن قراضه اي که چنان گرم گرم گرم
در سينه مي تپيد،


دلم بود...
مهربان.


موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها: دل , است , بانو , عاشقانه , شعر , شعر عاشقانه , زیبا , آری , عشق , لب , افسوس , گرم , سینه , نقل , قول ,

تاريخ : شنبه 17 دی 1390 | 1:20 | نویسنده : محمد |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.