بهم گفتی ( شعر )

 یادمه بهم میگفتی هنوز زوده برام

از این به بعد گفتن اسم منم میکنم برات حرام


گفتی که مهم نیست بدونی زوده برات

گفتم ببین حسابتو میزارم پای نازیت برات


عسل گفتی شیرین گفتی بدون حیا گفتی

چشاش مثل دریاست خودت گفتی


یادت میاد گفتی که دیدار ما عاشقیه

دیگه بد کاریه اینا همش درد عاشقیه


مهم نیست تو برو به هر جا فقط نشو دوباره فراموش

برات دعا میکنم که توام مثله همه نشی هر جا فراموش

 

 by mohamad


موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها: دکلمه , شعر , جدید , عاشقانه , محمد , از , مهدی , محمد مهدی , به یاد تو , بودن , یاد , یادمه , دکلمه جدید , دانلود , شعر جدید , شب , دخترم , شما , تو , رفتی , عشق , عکس , دوستت دارم , دارم , دوست , دختر , پسر , الهی , خدا , گفتی , به من , شکسته , شکستم , دیگه , تمومه , تموم , آهنگ , متن , رایگان ,

تاريخ : دو شنبه 5 اسفند 1392 | 22:27 | نویسنده : محمد |

گذشت آن زمان کهنه دیدار

رفت آن دقیقه های پر هیاهو

رفت آن حس دیدار

شکست آن لحظه زیبا

سکوت‌‌،سکوت،سکوت

و تو ...

چه ساده گذشتی از این همه احساس

و من...

سکوت‌‌،سکوت،سکوت
 

by Reza


موضوعات مرتبط: نوشته ، ،
برچسب‌ها: سکوت , عاشقانه , زیبا , دوستی , شب , آن , کهنه , شکست , ساده , دل , در , آمد , آمدن , احساس ,

تاريخ : دو شنبه 13 آذر 1391 | 21:36 | نویسنده : محمد |

 

به سلامتی اونی که فکر میکنیم تونستیم فراموشش کنیم
اما وقتی تنهاییم تو سکوت شب ، میبینیم که چقدر دلمون هواشو کرده !!!

موضوعات مرتبط: عاشقانه ، ،
برچسب‌ها: به , سلامتی , اون , کسی , عشق , فراموش , کردم , کردیم , شب , تنهایی , تنها , تاریکی , خواب , یاد , یادش , میوفتیم ,

تاريخ : پنج شنبه 27 مهر 1391 | 23:31 | نویسنده : محمد |

احمق بودن از اونجا شروع میشه که میگی:

این یکی با بقیه فرق داره!!!....


موضوعات مرتبط: شعر ، عاشقانه ، ،
برچسب‌ها: احمق , بودن , از , اونجا , شروع , میشه , که , میگی , این , یکی , فرق , داره , عاشقانه , شب , مثل ,

تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1391 | 19:50 | نویسنده : محمد |

مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره…
زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه…
صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده…
مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره …
که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته…
زن: عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست…
من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم…
زود بر می گردم پیشت عشق من
دوست دارم خیلی زیاد…
مرد که خیلی تعجب کرده بود
میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟
پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی…
هی خانوووم ، تنهااااام بزار ، بهم دست نزن…
من ازدواج کردم…


موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: داستان , کوتاه , مرد , مست , ازداوج , زن , من , کردم , شب , تخت , لباس , کفش ,

تاريخ : پنج شنبه 6 مهر 1391 | 21:1 | نویسنده : محمد |

یه دکلمه قدیمی دارم به نام بی تو خودم نوشتم به زودی دانلود دکلمه با صدای خودم هم میزارم

 

ادامه مطلب


موضوعات مرتبط: دکلمه ، ،
برچسب‌ها: دکلمه , دانلود , دکلمه محمد , محمد , بی تو , بی , تو , شب , جدید , عاشقانه , دکلمه عشقانه , جدایی , ,

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 15 اسفند 1390 | 1:34 | نویسنده : محمد |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 17 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.